روحانیت قشری از جامعه ایرانی است که ارتباط مستقیمی با مردم دارد،او معلمی است که در کلاس اجتماع کردار ،گفتار ،رفتار ومنش جامعه را زیر ذربین قرار داده ومواظب است دریای خروشان ملت به منجلاب سکون و تهی تبدیل نشود.واگر هم منجلابی است چون روح خدا پاکیزه گر آن باشد.احتیاج مسلمین به روحانیت همچون آب است در بیابانی سوزان که بدون آن سعادتی است در آرزوها وهمراه ان خوشبختی است در دو جهان .دین کلید سعادت است و روحانیت تریبون آن.
لکن جز معصومین ، ائمه اطهارو انبیاء الهی ،بزرگترین ذربین های تاریخ هم گرد و غبار می گیرندو محتاج شست شوی و نظافت غبار بر جای مانه اند. نقد و انتقاد مصلحان ومبدلان زشتیها و کمبودها به زیباییهای چشم انداز اند.مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند:(انتقاد کردن غیر از تخریب است ،انتقاد خوب و نعمت است ، انتقاد در واقع هدیه کردن عیوب آنها به خود انهاست .ممکن است گاهی انتقاد درست باشد ممکن هم هست گاهی نادرست باشد.)( 1)
کسی در مقام انتقاد قرار میگیرد که صاحب اطلاع از زیر بم وقایع باشد وبتواند اشکالات را با دید وسیع بر منتقًَد بیان نماید،لذامنتقدین روحانیت در دو دسته تعریف میشوند گروه اول با توجه به دروس و مطالب تخصصی این قشرو سیستم و روشهای خاص آن باید خود، اهل تخصص و عالمان دینی باشند که انتقادی است از درون به درون ،از بعد دیگر با توجه به ارتباط مستقیم روحانیون با اقشار اجتماع منتقدین از گروه دوم تک تک افراد جامعه از هر قشری را تشکیل می دهند .
انتقاد اگر تخریب نباشد نه تمسخر است ونه حرمت شکنی ، نه استهزاء است ونه توهین ، انتقاد راه رفتن در لبه شمشیر است که یک طرف اصلاح و هدیه ای است الهی و طرف دیگر فساد است و عقوبت الهی .باید مراقب بود انتقاد انتقاد باشد نه تخریب..
روحانی در سریالها و فیلم های پخش شده از تلویریون اغلب فردی است عاقد ، امام جماعت مسجد ویا سخنران که بیرون و جدا از مردم تصور شده جایگاه او مسجد شناخته شده و خارج از آن برایش ماءوایی دیگر پیدا نمی شود شاید به جز فیلم شهید اندرز گو که فیلم با یک روحانی همراه میشود و از رفتار و گفتار ،طرز زندگانی ودر انتها با شهادت به پایان می رسد فیلم دیگری درباره روحانیت وبا نگاهی واقع گرایانه سراغ نداشته باشیم
این سریال با قرار دادن یک روحانی در متن اجتماع و مردم سیاقی نو از نگاه به روحانیت را ارائه می دهد
نگاه با مردم بودن ، مثل آنها زندگی کردن ، درد انها را داشتن همراه با انجام وظیفه اصلیشان ، اصلاح طلبی جامعه وزدودن گناه از ان.
این سریال به دلیل نوع نگاه خود به حوزه مباحث دینی و روحانیت توانست با داشتن 99 درصد بیننده راضی و نسبتا راضی به عنوان یکی از محبوبترین مجموعههای پائیزی صدا و سیما معرفی شود(2).
کارگردانی این مجموعه را در فصل اول«محمدرضا اعلامی» و تهیه کنندگی آن را «سید امیر سید زاده» بر عهده گرفتند. و در فصل دوم اعلامی به دلایلی جای خود را به «جواد افشار» داد و نام مجموعه نیز از «روزی که خواهیم مرد» به «روز رفتن» تغییر کرد.
(روز رفتن) با ساختاری خوب و بدنه ای قوی وجذاب پیشنهادها و انتقاداتی را با زبان هنر به جامعه روحانیت دارد .که در ذیل اشاره ای به داستان و نکات مثبت و منفی آن داریم.
کریم و رحیم برادران دو قلویی هستند که در شیرخوارگی از هم جدا می شوند و روزگار یکی را در اعلی مرتبه انسانیت و دیگری را در ادنی مرتبه می اندازد(این ماجرا به عوامل خارجی در رفتار انسان اشاره دارد که گر چه انسان با اختیار میتواند در بدترین محیط خوب باشد مانند زن فرعون اما آنچه عادت انسان است اثر پذیری از محیط است که چون خوب باشد انسانها خوب و اگر بد باشد انسانها بددند.)رحیم در روستایی دور افتاده از هیاهو شهر است که تمامی مردم او را می شناسند او روحانی است که خانه ای در باغی دارد و هر ماه از استسحاب به غسلخانه می رود و به غسل مردگان می پردازد.روستا آرام است و روحانی روستا هم با امور نا همواری در جامعه کوچکش روبه رو
نمی باشد . از فریبا خواستگاری می کند و آما ده برای آغاز زندگی جدیدی می شود که د رحین غسل با جنازه برادر دو قلویش که تا به حال از او خبری نداشته برخورد می کند. کریم کشته شده است و پلیس نتوانسته از قاتل که قبل از او افراد دیگری را کشته خبری بگیرد رحیم قبول می کند تا برای نجات مقتولان احتمالی دیگر در شکل و سیاق کریم ظاهر شود.و خود راطعمه ای برای قاتل قرار دهد (روحانی فردی است که خود را برای سعادت هم نوعانش و در راستای هدف و رسالت خود می سوزاند تا اطرافش روشن باقی بماند و راه راستین حق هیچ گاه تاریک نشود.)
از لوازم طعمه شدن این است که با لباس عامیانه و مردمی در اجتماع حاضر شود و رفتار و سیاق برادر را بگیرد .
بیرون آوردن لباس روحانیت و پوشیدن لباس عامیانه نه استهزاِ است و نه تمسخر و اگر برای مخاطب تازگی دارد برای این است که در جامعه چنین صحنه ای را یا ندیده است ویا به ندرت بر خورد داشته است روحانیت لباس نیست بلکه یک فکر است و اندیشه ،یک راه است.
وسیله هدف را توجیه نمی کند حتی اگر رحیم در سیاق کریم باشد اگر رفتار و گفتارش تغییر کرده است از جهت حل مسئله است و بس
رحیم در پی یک داستان جنایی در جامعه ای کوچک قرار می گیرد که اعضای ان با مدینه فاضله روحانی تفاوت فاحش دارد نماز نمی خوانند با روحانیت ضدند ، دزدی میکنند ، روابط شرعی را مراعات نمی کنند و... اما رحیم نه کریم است بلکه پیامبری است که او را نه می شناسند و نه می دانند ،با مردم گرم می گیرد ، می رود ، می آید ، میخندد ، می خورد ، می خوابد در ظاهر مثل آنهاست اما انگار کریم از وقتی که تصادف کرده عوض شده او پرنده نجاتی است که با مداد سفید ،رنگ سیاهی دلها را می زداید .غلام، دوست صمیمی کریم وحالا رحیم وضو می گیرد ،نماز می خواند وبا ادعیه (دعای توسل )آشنا می شود،لیلا که عاشق کریم است مواظب اخلاق و رفتارش می شود وحتی در انتهای داستان طرز روسری بستن و لباس پوشیدنش عوض می شود،همسایه مسیحی که سالها عشق جوانی هایش را نشخوار می کرده زندگی تازه ای را آغاز میکند ، پسر همسایه پیر زن با امر به معروف هنرمندانه رحیم با واقعیت زندگی آشنا می شود و دست از عشق کذایی بر می دارد،به دوست هم محله ای اش که عاشق دختری پارکی است کمک می کند تا زندگی تازه ای شروع کند و حتی خود به این نکته پی می برد که همه را با یک چشم نمی توان دید.
بر پا کردن مراسم خواستگاری در پارک به دلیل موقعیت اجتماعی طرفین با رعایت حدود اسلامی (به شرط رعایت حد فاصله – نخندیدن –عدم صحبتهای لهو) ممکن است
رحیم اگر به دزدی میرود ظاهر قضیه چنین است اما در باطن نقشه ای است که پشتوا نه قانونی دارد و با اجازه نیروی انتظامی است
اما بیرون رفتن رحیم با لیلا خندیدن با او ، پارتی برای گرفتن وام لیلا توجیه پذیر برای آمر به معروف و مبلغ دین نخواهد بود کارگردان می توانست با درایتی زیرکانه آنها را اصلاح کند.
رحیم با توجه به خواستگاری از فریبا و حفظ ارتباطش با او در جریان داستان و بی محلی هایی که به لیلا دارد او را ا ز اسارت در مثلث عشقی رهانیده است بطوریکه همسایه مسیحی مجبور میشود او را به یاد عشق دیرینه اش بیاندازد.
در انتها قاتل به دام می افتد و رحیم با کوله باری از تجربه و آشنا با دنیایی جدید با فریبا دنیای دیگری را رغم می زند دنیایی که رحیم با کت و شلوار داماد آن است واز لباس روحانیت خبری نیست.
عدم ملبس نبودن رحیم از دو منظر مورد بررسی است:
1- رحیم به عنوان یک سرباز ماموریتی بر عهده داشته که با انتها آن و نایل شدن به هدف باید به جایگاه اولی خود بر گردد وملبس به لباس روحانیت شود چرا که پوشیدن لباس هدفمندانه بوده و از این دید این نقد به کارگردان .وارد است
2- رحیم به این نتیجه رسید که روحانی بودن نه به لباس است بلکه به فکر و اندیشه است با لباس مردم بودن یعنی ارتباط بیشتر با آنها داشتن واصلاح نمودن با رنگ مردم ،با این نظر نقدی بر فیلم نامه نیست.
لکن فیلم با توجه به نگاه مخاطبین و مبهم ماندن این پلان انصراف در نگاه اول دارد و این اشکال به فیلم باقی خواهد ماند.
نظرات سبز شما زیبایی وبلاگ است .
--------------
|